خلاصه :
رمان صاعقه خبری از عشق، کلکل و این چیزها نیست! چون دختر داستان وقتی برای این کارها ندارد. او فعلاً باید خودش را از دست هیولاهایی نجات دهد که در پوست انسان، مثل لاشخور دورش میگردند و منتظرند که از پا بیفتد تا سراغش بیایند…! دختر کم سن و سال این قصه حتی هفده سالش هم نشده، اما یاد گرفته است که قوی باشد و از اینکه لقب “بچه یتیم” و “بی کس و کار” را با خودش یدک میکشد، خجالت نکشد.